*بسم الله الرحمن الرحيم*
*قسمت پانزدهم: موضوع جهاد تبیین*
از بین همین کلمات قرآن، أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا، أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ، دَسَّاهَا، چقدر اصول کاربردی برای جهاد تبیین میتوان به دست آورد چون خداوند دارد به ما یاد میدهد که انسان این ویژگیها را دارد… مثلاً گاهی شما با یک کسی بهصورت چهره به چهره صحبت میکنی، یک سوزن به خودت بزن، مثلاً بگو: من یک عیبی دارم که اینطوری است… تو هم قبول میکنی که این عیب را داری؟ او هم احتمالاً میگوید: حالا که اینطوری گفتی، مجبورم بپذیرم که من هم این عیب را دارم…
یا اگر طرف حاضر نشد این عیب را بپذیرد، شما یکی از خوبیهای او را بازگو کن و بگو: تو این خوبی را داری… وقتی ببیند که شما حاضر هستی یک خوبیِ او را بگویی، او هم حاضر میشود یک عیبش را بپذیرد. مثلاً بگو: تو فلان دیدگاههایت خیلی هوشمندانه است، ولی این نکته را هم توجه کن… حالا آماده شده است که بپذیرد.
حالا اگر یک جایی جهاد تبیین خیلی سخت بود و اصلاً دیگر نپذیرفتند، اصلاً دیگر نشد حرف بزنی، چهکار باید کرد؟ اینجاست که فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار فریادش بلند میشود، امام حسین (ع) به قتلگاه میرود و روضهها شکل میگیرد. یعنی شما میتوانید سخن حق را قبول نکنید ولی نمیتوانید اثر خون ما را ضایع کنید، چون خدا قول داده است که خون شهید ضایع نشود. وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (سوره محمد بخشی از آیه 4)
در کربلا به امام حسین(ع) اجازۀ سخنرانی ندادند. وقتی میخواست برای آنها حرف بزند، نامردها گفتند: او هم مثل پدرش علی(ع) زیاد حرف میزند… اینقدر دل اباعبدالله الحسین را در کربلا رنجاندند. باشد اجازه نمیدهید حرف بزنیم؟ سرها به نیزهها بلند شد، مانند پرچمها و خورشیدهایی که راه را نشان میدادند. اولیاء خدا پای جهاد تبیین، خون دادند.
به امام حسین میگفتند: یا اباعبدالله بچههایت را کجا میبری؟ مگر جنگ نمیروی؟ آنها هم که نامرد هستند، نروید اوضاع خطرناک است… آقا نمیتوانست به آنها جواب بدهد و اگر جواب میداد هم نمیفهمیدند. شاید جواب امام حسین(ع) که نتوانست بیان کند این بود: مردهای ما که شهید خواهند شد، اما این بچهها بعد از ما از این دیار به آن دیار میروند و حقایق را برای مردم روشن میکنند.بچههای حسین و زینب کبری (س)این کار بزرگ را انجام دادند…(پایان)
آخرین نظرات