یا مقلب القـلوب و الابصـار
یا مــدبــر اللیـل و النهــار
یا محـول الحول و الاحـوال
حوّل حالنا الی أحسن الحال
همراهان عزیز…
بهار طبیعت باز هم با تمام شکوه و زیباییاش فرا رسیده و ما را به جشن باستانی نوروز دعوت میکند. نوروز، که نماد تجدید حیات و شروعی دوباره است، بار دیگر نوید جشن با هم بودن و امیدواری به فرداهای روشنتر را به ما میبخشد. در این روزهای نو، دلها سرشار از شور و شادمانی و خانهها آراسته به رنگ و بوی بهاری است.
در نوروز ۱۴۰۳، بیایید همه با هم، با یاد و خاطرههای گرم گذشته و امید به آیندهای روشنتر، دست در دست هم دهیم و قدم در سال جدید بگذاریم. این جشن کهن، نه تنها زمانی برای تجدید دیدار با خانواده و دوستان، بلکه فرصتی است برای تجدید نظر در اهداف و آرزوها و نو کردن عهدهایمان.
نوروز، به ما یادآوری میکند که هر پایان، آغازی دوباره و هر سال نو، فرصتی برای رشد و پیشرفت است. بیایید با یادآوری این حقیقت به استقبال بهار زندگی برویم.
بیایید در آغازین روزهای بهار، با قلبی سرشار از امید و دلخوش به حضور عزیزانمان، به استقبال سال نو برویم. چرا که نوروز، زمانی است برای تجدید و تحکیم روابط خانوادگی و دوستانه، ابراز محبت و احترام به یکدیگر…
سفره هفتسین به عنوان بخشی از این سنت دیرینه، نمادی از تاریخ و فرهنگ غنی ماست. هر کدام از این سینها داستانی دارد و یادآوری است از اینکه چگونه میتوانیم با اتحاد و همدلی، زندگیمان را زیباتر و معنادارتر کنیم.
بیایید در این روزهای نو، نه تنها به استقبال بهار طبیعت برویم، بلکه بهاری نو در دلهایمان بکاریم. قدر دانایی، عشق و صلح را در قلبهایمان بزرگ کنیم و با همدلی و مهربانی، سالی سرشار از موفقیت و شادی را آغاز کنیم.
برای شما نوروزی شاد و سرشار از سلامتی و موفقیت آرزو میکنم.
نوروزتان پیروز، سالتان سرشار از خیر و برکت!
علی ابن مهزیار یکی از شخصیتهای شاخص جهان تشیع است که در قرن سوم هجری زندگی میکرد. این فقیه، دانشمند و محدث شهیر شیعه از یاران نزدیک امام رضا علیه السلام، امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود و علوم دینی را در محضر آن بزرگواران فرا گرفت. ماجرای تشرف علی بن مهزیار به محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از جمله روایتهای معتبر و مشهور در باب دیدار با حضرت ولی عصر (عج) است.
علی بن مهزیار در خانوادهای مسیحی و در هندیجان به دنیا آمد. کودکی بیش نبود که پدرش به دین اسلام و مذهب تشیع مشرف گشت. ابن مهزیار نیز در کودکی همچون پدرش به اسلام گروید. پدر علی بن مهزیار پس از مسلمان شدن به یکی از روستاهای اهواز هجرت کرد و در آنجا ساکن شد، از این رو ابن مهزیار را با نام علی بن مهزیار اهوازی میشناسند.
ابن مهزیار در علم فقه و احکام اسلامی از جایگاه والایی برخوردار بود. او همواره در بین دانشمندان به عنوان یک عالم قابل اطمینان و معتبر شناخته میشد. ابن مهزیار این افتخار را داشت که در محضر امامان شیعه دانش بیاموزد. او در زمره یاران خاص امام رضا (ع)، امام جواد (ع) و امام هادی (ع) قرار داشت و احکام دینی را در نزد آن بزرگواران فرا میگرفت.
ماجرای علی بن مهزیار و امام زمان (عج) و تشرف به محضر امام زمان (عج)
در زندگی علی بن مهزیار نقاط عطف بسیاری وجود دارد. ولی مشهورترین واقعهای که در زندگی این فقیه شیعه رخ داده، دیدار او با امام زمان است. او ماجرای تشرف خود به محضر امام زمان (عج) را به تفصیل بیان کرده است. علی بن مهزیار تعریف میکند که ۲۰ بار به مکه سفر کرده و حج را به جای میآورد. او در تمام این سالها به قصد دیدار با امام زمان راهی سفر حج شده است. در نهایت از دیدن امام ناامید میشود، ولی با رویایی که میبیند دوباره بار سفر میبندد.
در مکه به طواف خانه خدا میپردازد و در مسجدالحرام معتکف میشود. شبی در مطاف، جوانی را در حال طواف کعبه میبیند و با او سخن میگوید. جوان که از یاران امام زمان (عج) بوده، ابن مهزیار را به بیرون از شهر و به دیدن امام میبرد. امام زمان از ابن مهزیار میپرسد: «چرا اینقدر دیر آمدی؟ » ابن مهزیار پاسخ میدهد که کسی نبود تا او را به سوی امام راهنمایی کند. امام سخن او را نمیپذیرد و دنیا طلبی، کوتاهی در رسیدگی به نیازمندان و قطع رحم را دلیل اصلی چنین تأخیرهایی میداند.
علی بن مهزیار عذرخواهی میکند و بعد سؤالاتی از امام درباره غیبت میپرسد. امام به سؤالات او پاسخ میدهد و شرایط و دوران ظهور را برای ابن مهزیار تشریح میکند. سپس ابن مهزیار چند روزی را مهمان امام میشود و در طی این مدت از دانش حضرت بهره میبرد.
نام علی بن مهزیار و سرود سلام فرمانده
در سرود سلام فرمانده از چند تن از شخصیتهای جهان اسلام و ایران یاد میشود. شهید سردار قاسم سلیمانی، آیت الله بهجت و میرزا کوچک خان جنگلی از جمله اشخاصی هستند که در سلام فرمانده به آنها اشاره شده است. از علی بن مهزیار نیز در کنار این شخصیتها به عنوان الگویی شایسته نام برده میشود. در بخشی از سلام فرمانده اینگونه به رابطه علی بن مهزیار با امام زمان (عج) اشاره شده است:
بیا جون من بیا
بیا یارت میشم
هوادارت میشم
گرفتارت میشم
علی بن مهزیارت میشم
با همین قد کوچیکم خودم سردارت میشم
این ابیات به جایگاه ابن مهزیار در نزد امام زمان (عج) و شیفتگی و ارادت او به آن حضرت اشاره میکند. ابن مهزیار به گفته خودش ۲۰ بار راهی سفر حج شد، تنها بهامید اینکه حضرت ولی عصر (عج) را ملاقات کند. زمانی که در نهایت به دیدار امام زمان نائل شد، حضرت به او فرمود که شب و روز منتظر ورودش بوده است. این منزلت والا در نظر امام زمان به دلیل سابقه درخشان علی بن مهزیار در خدمتگزاری به اهل بیت علیه السلام و ارادت فراوان او به آن بزرگواران حاصل شده است.
ابن مهزیار تقریباً همه عمر خود را صرف خدمت به ائمه کرد. بر طبق برخی روایات او محضر چهار امام معصوم را درک کرد و به عنوان نماینده آن حضرات به فعالیت پرداخت. ابن مهزیار همه این فعالیتها را با عشقی عظیم وایمانی راسخ انجام میداد. در مقابل ائمه معصومین نیز او را مورد لطف و توجه خود قرار داده و با تمجید و تحسین تأیید میکردند.
]]>شهیدمدافع حرم، حامد جوانی، یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم آذربایجان متولد ۲۸ آبان ۶۹ است.
در روز ۲۳ اردیبهشت ۹۴ در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شده و بر اثر شدت جراحات حدود ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری و در حالت کما بود که سرانجام با لبیک به دعوت حق، ۳ تیر ماه ۹۴ به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست.
«یک روزِ گرم اردیبهشتی، کیلومتر هاآن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها داعشی تا دندان مسلح که از چهار طرف محاصرهاش کردند و ناغافل به سمتش آتش گشودند…آتش باران تکفیریها که تمام شد، باز هم این جوان ایرانی بود، همانجای قبلی، روی خاک لاذقیه…اما بدون دست، بدون چشم… با یک تن پر از ترکش… اسم این جوان حامد بود ؛ حامد جوانی»
🌺🌺حاج قاسم سلیمانی از شهید «حامد جوانی» بعنوان آچار فرانسه نیروهایش در سوریه یاد کرده بود. این شهید با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود.
🌷🌷قسمتی از وصیت نامه شهید
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم .❤️
#هر_روز_با_یاد_یک_شهید
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
]]>*قسمت پانزدهم: موضوع جهاد تبیین*
از بین همین کلمات قرآن، أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا، أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ، دَسَّاهَا، چقدر اصول کاربردی برای جهاد تبیین میتوان به دست آورد چون خداوند دارد به ما یاد میدهد که انسان این ویژگیها را دارد… مثلاً گاهی شما با یک کسی بهصورت چهره به چهره صحبت میکنی، یک سوزن به خودت بزن، مثلاً بگو: من یک عیبی دارم که اینطوری است… تو هم قبول میکنی که این عیب را داری؟ او هم احتمالاً میگوید: حالا که اینطوری گفتی، مجبورم بپذیرم که من هم این عیب را دارم…
یا اگر طرف حاضر نشد این عیب را بپذیرد، شما یکی از خوبیهای او را بازگو کن و بگو: تو این خوبی را داری… وقتی ببیند که شما حاضر هستی یک خوبیِ او را بگویی، او هم حاضر میشود یک عیبش را بپذیرد. مثلاً بگو: تو فلان دیدگاههایت خیلی هوشمندانه است، ولی این نکته را هم توجه کن… حالا آماده شده است که بپذیرد.
حالا اگر یک جایی جهاد تبیین خیلی سخت بود و اصلاً دیگر نپذیرفتند، اصلاً دیگر نشد حرف بزنی، چهکار باید کرد؟ اینجاست که فاطمۀ زهرا(س) بین در و دیوار فریادش بلند میشود، امام حسین (ع) به قتلگاه میرود و روضهها شکل میگیرد. یعنی شما میتوانید سخن حق را قبول نکنید ولی نمیتوانید اثر خون ما را ضایع کنید، چون خدا قول داده است که خون شهید ضایع نشود. وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ (سوره محمد بخشی از آیه 4)
در کربلا به امام حسین(ع) اجازۀ سخنرانی ندادند. وقتی میخواست برای آنها حرف بزند، نامردها گفتند: او هم مثل پدرش علی(ع) زیاد حرف میزند… اینقدر دل اباعبدالله الحسین را در کربلا رنجاندند. باشد اجازه نمیدهید حرف بزنیم؟ سرها به نیزهها بلند شد، مانند پرچمها و خورشیدهایی که راه را نشان میدادند. اولیاء خدا پای جهاد تبیین، خون دادند.
به امام حسین میگفتند: یا اباعبدالله بچههایت را کجا میبری؟ مگر جنگ نمیروی؟ آنها هم که نامرد هستند، نروید اوضاع خطرناک است… آقا نمیتوانست به آنها جواب بدهد و اگر جواب میداد هم نمیفهمیدند. شاید جواب امام حسین(ع) که نتوانست بیان کند این بود: مردهای ما که شهید خواهند شد، اما این بچهها بعد از ما از این دیار به آن دیار میروند و حقایق را برای مردم روشن میکنند.بچههای حسین و زینب کبری (س)این کار بزرگ را انجام دادند…(پایان)
]]>*قسمت چهاردهم: موضوع جهاد تبیین*
منظور از قیل باطل فقط سخن دروغ نیست، فقط شایعه و تهمت نیست، قیل باطل ممکن است سخن درستِ نابجا باشد؛ هر سخنی که باطل است بیشتر میچرخد. اصلاً بعضی از روزنامهنگارها هنرشان تولید قیل باطل است برای تیترها. میگوید اینطوری بیشتر خوانده میشود. چرا؟ چون مردم دنبال حرف غلط هستند.
تولید سخن باطل زحمتی ندارد، زود هم منتشر میشود، این رساندن حرف حق است که زحمت و جهاد لازم داردما در زمانی زندگی میکنیم که در جامعۀ بشری، بهطور طبیعی سخن باطل بیشتر جذابیت دارد و به آن میچسبد. در چنین شرایطی شما اگر بخواهی سخن حق بگویی، معلوم است که باید جهاد کنی! آن کسی که سخن باطل تولید میکند، لازم نیست زیاد زحمت بکشد.
تولید سخن باطل زحمتی ندارد، اتفاقاً زود هم منتشر میشود! این رساندن حرف حق است که زحمت و جهاد لازم دارد. تولید سخن باطل نهتنها جهاد و زحمت نمیخواهد بلکه پول هم گیرت میآید؛ راحت فالوورهایت زیاد میشوند. حرفت را همه نقل میکنند. ولی برای تبیین، باید خیلی زحمت بکشی. چرا؟ چون مردم بهراحتی نمیپذیرند. این است که جهاد تبیین لازم میشود. پس عامل دوم پیچیدگی انسان، بیماریهای روحی انسان و ضعفهای جامعه است که باعث میشود انسان به جهاد تبیین نیاز پیدا کند.
ان شاءالله در جلسات دیگری دلایل دیگری را باید بگوییم برای اینکه چرا جهاد تبیین لازم شده است؟ و بعد شما همینها را میتوانید در جهاد تبیین استفاده کنید! مثلاً وقتی خواستی به کسی یک حرف حقی را بگویی، اول به او بگو: آیا الان حسّ مجادله داری؟ یا آمادهای حق را بپذیری؟ آیا میخواهی توجیه کنی؟ آیا میخواهی پنهان کنی؟ یا اینکه اگر حرف حقی را بشنوی، آن را میپذیری.( ادامه دارد…)
]]>*قسمت سیزدهم: موضوع جهاد تبیین*
پس انسان یا خودش را تزکیه میکند، یا کار بدِ خودش را توجیه میکند. ببینید انسان چه موجود توجیهگری است! دَسَّاهَا به این معناست که انسان عیب خودش را با یک بهانۀ خوب میپوشاند. یکی از صورتهای دَسَّاهَا توجیه شرعی آوردن برای کار بد است. این آدم، پاک نمیشود. یا توجیه شرعی میآورد، یا توجیه عرفی میآورد! دسّها به این معنا نیست که انسان جنایت کرده باشد؛ نه! بلکه برای اشتباه خودش توجیههای خوب و شرعی میآورد که بگوید کار من اشتباه نیست.
چرا تبیین لازم است؟ چون انسان موجود مکّار، توجیهگر و مجادلهکنندهای است و از زیر حرف حق در میرود. پس اگر دیدی طرف نمیپذیرد، و زیر بار نمیرود، یکبار یا چند بار دیگر برایش از زوایات مختلف توضیح بده و تبیین کن. چرا جهاد تبیین لازم میشود؟ بهخاطر توجیهگری انسان. خدا نکند یک راه غلطی را یک کسی انتخاب بکند، دیگر نمیشود با او حرف زد!
*اگر یک جامعه، زیر بار حرف حق نرفت چهکار باید کرد؟*
این در مورد یک انسان بود؛ دربارۀ جامعه هم همینطور است! ولی به صورت خاص در مورد جامعه یک جملهای از کلام حضرت زهرا(س) بگویم که روضۀ بحث ما هم هست. بزرگ تبیینکننده، بزرگ جهادگر تبیین در صدر اسلام بیتردید فاطمۀ زهرا(س) بود. فاطمۀ مرضیه(س) در آن شرایط هولناک و سخت، با پهلوی شکسته چهل شبانهروز، روز و شب درِ خانۀ کسانی را زد که یک نفر هم به او پاسخ نداد اما ایشان دست از جهاد تبیین برنداشت.
ایشان در مسجد سخنرانی کرد و یک ویژگی روانشناختی از جامعۀ مدینه اعلام کرد. فرمود: مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْرِعَةَ إِلَى قِیلِ الْبَاطِلِ الْمُغْضِیَةَ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبِیحِ الْخَاسِر(احتجاج -ج1ص 106) ای مردمی که حرف غلط را زودتر میپذیرید.
الآن یک شایعه علیه نظام جمهوری اسلامی و علیه آدمهای خوب درست بشود، هزار برابر پخش میشود تا یک حرف خوب! حرف خوب، زیاد پخش نمیشود و زیاد کسی باز ارسالش نمیکند فوروارد نمیکند باید خودت را بکشی تا یک حرفِ درست، برود و بین مردم بچرخد. اما سخن باطل، راحت میچرخد و پخش میشود.( ادامه دارد…)
]]>*قسمت دوازدهم: موضوع جهاد تبیین*
ده نفر، ده نفر میآورند و تکتک امتحان میگیرند، بعد هم به بعضی از این ده نفر، ده دلار میدهند. به بعضی از این ده نفر پنج دلار میدهند. به بعضی از این ده نفر یک دلار میدهند. به بعضیها هم هیچ چیزی نمیدهند. اینها هم از همدیگر خبر ندارند. بعد اینها از اتاق آزمایش بیرون میروند و در یک جایی در کنار هم می نشینند و مثلاً قهوه میخورند و بعد هم به خانه میروند.
وقتی در کنار هم نشستند، یک کسی بین آنها حرف میاندازد که اصلاً چه آزمایش بیخودی بود! بعضیها میگویند: بله، کار خیلی بیخودی بود اما بعضیها می گویند: نه! جالب بود؛ یک تمرکزی ایجاد میکرد و شروع میکنند به توجیه کردنِ این کارِ بیهوده…
شاید تصور کنید آنهایی که بیشتر پول گرفتند، بیشتر دفاع میکنند و توجیه میکنند، درحالیکه اتفاقاً آنهایی که کمتر پول گرفتند بیشتر دفاع میکنند. آن کسی که پول گرفته، در ازای چند دقیقه وقتی که صرف کرده، یک پولی گرفته و یک فایدهای بهدست آورده و دیگر نیازی ندارد از آن کار دفاع کند. لذا وقتی بگویند که این کار احمقانهای بود، او قبول میکند، و میگوید: بله، ولی من پولش را گرفتم و گذاشتم توی جیبم. اما آن کسی که پول نگرفته، پیش خودش میگوید: مگر میشود من کار بیخودی انجام بدهم؟!
لذا ذهنش شروع میکند به تولید دلیل و سعی میکند این کار بیهوده را توجیه کند. انسان موجود توجیهگری است و وقتی اشتباه میکند، نمیخواهد بپذیرد.
انسان یا خودش را تزکیه میکند، یا کار بدِ خودش را توجیه میکند
با توجه به توضیحات فوق، سوره قیامت آیه 15 -وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ، از جهاتی شبیه همان أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا - سوره کهف بخشی از آیه 54- است.
یک آیۀ دیگری از قرآن برای شما بخوانم. در سورۀ شمس آیه 9، پروردگار بعد از چندین قسم و سوگند، میفرماید: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا، رستگار میشود کسی که خودش را تزکیه بکند، سوره شمش آیه 10- وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا،در مقابل زَکَّاهَا چه مفهومی قرار دارد؟ دَسَّاهَا. هر کسی که خودش را تزکیه نکرد، درواقع چهکار کرده است؟ نمیفرماید که او خودش را خراب کرده یا خودش را به حال خوبی نرسانده است، بلکه میفرماید دَسَّاهَا. یعنی چه؟ یعنی برای کار خودش توجیه میآورد و کار بد خودش را توجیه میکند.(ادامه دارد…)
]]>